ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
مرد روحانی گفت: من که از پدر شهید بودن شما خبر نداشتم؛ اسم شهیدتان را هم نمی دانستم. شهید شما به خوابم آمد و گفت اسم من عباس فخارنیاست.
به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان؛ سهیل
کریمی (مستندساز) در یکی از گروه های تلگرامی نوشت: باجناق بنده برادر دو
شهیده. پدر و مادر ایشون (که پدر و مادر شهیدان عباس و علی فخارنیا هستند)
از اوتاد محله ی افسریه ی تهران اند.
این
دو بزرگوار امسال در حج تشریف دارند. دیروز روحانی کاروان شان با پرس و
جو، حاج منصور فخارنیا رو در صحرای عرفات بین حجاج پیدا می کنه و می پرسه
پسر شما شهید شده؟
حاج منصور آقا جواب میده: بله! روحانی کاروان میگه: اسم شهیدتون عباسه؟ حاج منصور باز میگه: یکی از دو شهیدمون عباسه.
روحانی
میگه: من که از پدر شهید بودن شما خبر نداشتم؛ اسم شهیدتون رو هم نمی
دونستم. شهید شما به خوابم آمد و گفت اسم من عباس فخارنیاست. بروید پدر من
رو توی کاروان پیدا کنید و بهش بگویید چون قلب اش مشکل داره، امشب به مشعر و
فردا به منیٰ نرود!
پدر
شهدا میگه: نمیشه که. روحانی کاروان هم در جواب میگه: حاج آقا! من نه شما
رو می شناختم و نه پسر شهیدتون رو. این چیزی بود که باید میومدم به شما
بگم. شما هم می تونید نایب بگیرید و خودتون از همین جا برگردید مکه به هتل
تون.
حاج منصور فخارنیا هم طبق توصیه ی روحانی کاروان، برای خودش و همسرش نایب گرفته و از واقعه ی امروز در منیٰ جون سالم به در می بره.