آسمانی

همیشـــــه چشــــم به آسمان دارم... حال عجیبیست... دیدن همان "آسمانی" که... شاید "تو"... دقایقی پیش به آن نگاه کـــرده ای...!

آسمانی

همیشـــــه چشــــم به آسمان دارم... حال عجیبیست... دیدن همان "آسمانی" که... شاید "تو"... دقایقی پیش به آن نگاه کـــرده ای...!

خاک می خوریم اما خاک نمی دهیم ...

ستارخان سردار مقاومت آذربایجان و جنبش مشروطیت نوشته بود:

من هیچ وقت گریه نمی کنم چون اگه اشک می ریختم آذربایجان شکست می خورد و اگر آذربایجان شکست بخورد ایران زمین می خورد ... اما تو مشروطه دو بار اون هم تو یه روز اشک ریختم.

حدود 9 ماه بود تحت فشار بودیم... بدون غذا.. بدون لباس.. از قرارگاه اومدم بیرون. چشمم به یک زن افتاد با یه بچه تو بغلش ... دیدم که بچه از بغل مادرش اومد پایین و چهار دست پا رفت به طرف بوته علف ... علف رو از ریشه درآورد و از شدت گرسنگی شروع کرد خاک ریشه ها رو خوردن.

با خودم گفتم الان مادر اون بچه به من فحش میده و میگه لعنت به ستارخان که ما رو به این روز انداخته... اما... مادر کودک اومد طرفش و بچه اش رو بغل کرد و گفت:

عیبی نداره فرزندم ... خاک می خوریم اما خاک نمی دهیم ...

اونجا بود که اشکم در اومد...

( کتاب گلچین خاطرات ستارخان)

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.